۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

بگذارید ابر انسان باشم…

من قعر جهنم را به بهشت موعودتان ترجیح میدم
چه ورطه هولناکی است این بهشت و جهنم از دید الله ترسان...
چه ورطه ملال آوری است توجیهات این بهشت پرستان...
آنگاه که ما را نهی می‌کنند
از هر آنچه که بر میل و منطبق بر منافع مادی و دنیویشان نیست...
آنهم با چوب ترس از جهنم...
و یا بدانگاه که ما را ترغیب می‌کنند
در انجام کارهایی که سود و منفعتش، مختص آنان است ...
و چه خوفناک می‌شود آن گاه که دین را با سیاست در می‌آمیزنند..
سیاست بازی کثیفی ست...
و آنگاه که مردم ساده دل و بی‌قدرت و مال و مقام،
زیر چکمه‌های سهمگین این دجالان خون آشام خرد می‌شوند...‌
زمانی را می‌ستایم
که از دست انسان‌های دین فروش به شیطان پناه می‌برم...‌
و چه شیرین می‌گویند که
"از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه می‌برند"
جانان...
عزیزان...
دوستان...
بستگان...
همه بیایید تا جوابتان باز گویم:
که اگر نخواهم بر ایمان این دین فروشان مکار و حیله‌گر راست گردم،
شما مرا ملحد و شیطان نام می‌نهید...
 
r (393)
 
آری من شیطانم ...
من خود شیطانم ...
که در این شیطان بودن راستی و صداقتی ست
که نه به زر و سیم و نه با جاه و مقام خریدنی ست...
من می‌خواهم خودم باشم...
فراتر از انسانی با مطامع و خواسته‌های مادی...
و بدین گونه است که ترجیح می‌دهم تا فرا انسانی باشم...
من قعر جهنم نادیده و ناشنیده شما را بجان شیرین می‌خرم...
ولی تن به ذلت شما کاسبان دین نمی‌دهم...
من که اینجا می‌نویسم به الله شما ایمان ندارم...
او هرگز انسان را برای آن نیافرید
تا آنها را در قعر جهنم خود جای دهد ...
و یا انسان‌های منتخبش را به بهشت رهنمون گردد...
بگذارید تا خودم باشم...
بگذارید تا ابر انسان باشم...

۱ نظر:

  1. رونیک نازنین
    دلنوشته های شاعرانه ات را خواندم ولذت بردم. وقت زیادی برای عمیق شدن نداشتم. وضع ایترنتم بروال عادی برگردد بیشتر می توانم بدیدنتان بیام. ازدانیی که بدیگران هم می دهی دست مریزاد .یا...هو

    پاسخحذف