۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

مذهب انسانیت

بگذاريد بنام آدم (انسان) زندگی کنيم. بگذاريد آنانی که درجستجوی حقيقت طبيعت بودند 
و هرگز انسان های مشابه خود را اعدام نکردند را بياد بياوريم. ستاره شناسان، وشيمی دان ها هرگز زنجير آهنين بهم نبافتند، هرگز حفره تاريک زندان نساختند. زمين شناسان هرگز ابزاری برای شکنجه و آزار ابداع نکردند. فيلسوفان تئوری های حقيقی وحقيقت را با سوزاندن همسايگانشان به مردم ارائه ندادند. آزاد انديشان و دگر انديشان برجسته فقط برای نيکی مردمان و انسان ها زيسته اند
باور من بر اين است که بايستی به آنچه در اطراف ماميگذرد توجه ديگری بکنيم – سئوال کنيم تا بطريقی بعضی نا شکفته ها شکافته شوند. برای من مهم نيست که خدا وجود دارد يا نه. من وجود دارم، ولی مهم است که تا زنده هستم شاد زيست کنم. بنا بر اين، بهتر است توجهم را به يافتن راهی برای شاد زيستن متوجه سازم نه يافتن رازکهکشان ها و جهان لايتناهی.
ما بنيان و اساس معبد بزرگی از آينده را بر پا ميداريم – نه معبد خدايان متعدد را؛ و البته بنيان آن همه مردمان - که باآداب و تشريفات معقولی مذهب انسانيت را جشن خواهند  گرفت. ما هر کار کوچکی از دستمان بر ميآيد ميکنيم تا باشتاب هرچه تمامتر آنروز هائی را در جامعه ببينيم که  ميليونر و گدا توليد نميشود – ولع تنبلی و سستی و همچنين گرسنگی صنعتی توسعه نمييابد.
انسانيت بزرگترين مذهب است، و هيچ خدائی نميتواند انسان ها را در يک دنيای ديگر به جهنم رهنمون گردد، در حاليکه در اين دنيا يک بهشت کوچک درست کرده اند.
خدا نميتواند انسان را بدبخت و بينوا کند در حاليکه آن شخص کس ديگری را شاد کرده است.
خدا نميتواند نفرت خود را نسبت به اشخا صی که قادر بوده اند فردديگری را دوست بدارند ابراز دارد – آن يک کلمه (انسانيت) همه چيز را در بر ميگيرد.اگر قرار است که ظلم و بد رفتاری برچيده شود انسان ها بايدبرای تحقق بخشيدن اين امر مهم، کمر همت ببندند، اگر برده ها بايستی آزاد باشند انسان بايستی آنها را آزاد کند. اگرحقيقت تازه ای بايستی آشکار شود، مردمان بايستی آن حقيقت را آشکار سازند. اگربرهنگان بايستی لباس بر تن کنند؛ اگر گرسنگان بايستی غذا داده شوند؛ اگر داد بايد داده شود؛ اگر کار بايد مزد داده شود؛ اگر موهوم پرستی وخرافات بايستی از مغز ها رانده شوند؛ اگر بی دفاع ها بايستی حمايت شوند و در نهايت اگر حقيقت آشکار و پيروزشود همه اينها بايد کار انسان (مردمان) باشد. پيروزِی های آينده بايستی توسط انسان ها و فقط انسان ها بدست آيند انسان بايستی فرا بگيرد که بخود اعتماد و اتکاء داشته باشد.
خواندن انجيل (هر کتاب آسمانی) او را از سرمای شديد زمستان محفوظ نخواهد داشت بلکه يک خانه، آتش و لباس مناسب اينکار را خواهد کرد. برای جلوگيری از فقر و گرسنگی يک شخم در زمين  ارزش ميليون ها موعظه و نيايش را پيدا ميکند و حتا ابداع يک دارو بيشتر بيماری ها را شفا خواهدداد تا آنهمه دعا که از پيدايش زمين تا به امروزبکار گرفته شده است.
من ترجيح ميدهم کَس ديگری را مسئول اينکار نکنم.ترجيح ميدهم بگويم: اگر برهنگان بايستی لباس بتن کنند انسان بايستی به آنها لباس بدهد؛ اگر گرسنگان بايستی سير شوند مردم بايستی به آنها غذا بدهند. من
ترجيح ميدهم به آمال و آرزو های انسان بيشتراعتماد و تکيه کنم، به ذکاوت و هوشياری انسان، به قلب و مغز مردمان تا به چيز ديگر. شواهدی در دست نيست که نشان دهد خدا در امور انسان هادخالت نموده است. دست های زمينيان بی ثمر به سوی بهشت دراز شده. از ابر ها کمکی نخواهدرسيد. کشتی شکستگان بيهوده رو به خدا زاری وگريه ميکنند، زندانيان بيهوده و عبث آزادی و روشنهائی را از خد ا طلب ميکنند – دنيا به چرخش خود ادامه ميدهد، و بهشت گوش هايش کر است، لال و خاموش، بی زبان است و نا بينا. سرما يخ توليد ميکند، آتش ميسوزاند، تهمت و افترا زننده شکسته وخرد ميشود و دعا ها در لبهای کيش و اعتقاد خشک ميشوند.
مذهب مثل درخت خرما ميماند – در بالا رشد ميکند تا قد بکشد. برگ های خزان زده و مرده همه مثل عقايد کليسا ئی هستند، در حاليکه همه تازه داده ها بدعت گذار ميباشند.
اولين قدم در جهت تحول و دوباره زايش ملی قبول همه گير و جهانیِ نظريه ای است که بيان ميداردهرگز راه فراری برای نتيجه حاصل از اعمال خودمان نيست. من نميتوانم باور کنم که اين خدشه روانی وفکری فرار از مسئوليت در مرور زمان مستهلک شده و
نميتوان از نتيجه حاصل فراری را تصور نمود.
اگر انسانی در دنيا پيدا شود که مايل نباشد همه حقوقی را که برای خود مدعی است به بنی آدم ديگری ارزانی دارد، او به وحشی بيشتر شباهت دارد تا به يک انسان.
اين يک سئوال صادقانه است.
انسانی که مايل نيست بخشش نمايد و نميخواهد تاديگران همانند او از آن حقوقی بهرمند شوند که اوبرای خود قائل است يک دروغ گو؛ متقلب، خودخواه و حيوان صفت است.
اگر حقوق يک انسان تحقير شده و در خفت نگاهداشته شده باشد حقوق همه در خطر قرارميگيرد. ما هرگز نميتوانيم آزادی ديگران را مختل سازيم بدون اينکه حقوق خودمان نيز صدمه ببيند. بابه هيجان آوردن و بکار گيری تبعيض بدست خودتحقير و خفت و دادگستری قانون را دامن زده ايم وتخم وحشيگری و جنايت را پاشيده ايم.
ما موظف نيستيم در مقابل کسانی که تصور ميکنند وظيفه شان اينست تا زندگی ديگران را از آنان بگيرند آرام نشسته و کشته شدن را بپذيريم.
اجازه بدهيد همديگر را با نتيجه اعما لمان بسنجيم نه باتئوری های آنان. نه با آنچه در گذشته اعتقاد داشتيم
زيرا اين مسئله بيشتر به آنجائی که دنيا آمده اند ارتباط پيدا ميکند.
من معتقدم بايد ديگران را ياری دهم تا بخودشان کمک کنند. معتقدم شرکت های بزرگ، مردان موفق و مردمان دگر انديش ممتاز ميبايست تمام هٌم خود را بکار گيرند تا ازچاپيدن ديگران پرهيز کنند. مردمان ممتاز بايستی انسان های زير دست را در پناه بگيرند. قدرتمندان بايد سپرضعيفان باشند. امروز بطور اخص اين وضعيت درست
برعکس است. شکست در بين بعضی ها به موفقيت ديگران منجر ميشود.
در خود بيداری را بوجود آوريد تا با افکار و کردار خويش به آرمان وکمال مطلوبی در ادراک خود برسيد، بخود آن پرپروازی را بدهيد که يک زنبور عسل با تخصص شيمی دانی خويش شهد لازم از سبزه و گياهان مشابه را جستجوميکند، با چشمان تعليم ديده و بصيرت لازم برای پيدا کردن تار های ماهرانه ای که گذشته و امروز را بهم پيوندميدهد، دانشتان را تا بدانجا بالا ببريد تا بار سنگين را از ضعيفان بر کنار کنيد، مغز هايتان را پرورش دهيد تا ازحق و داد دفاع کنيد، اين است نيايش و پرستش واقعی.
من به نجابت طبعيت انسانی باور دارم. من به عشق وکاشانه، به مهربانی و انسانيت باورد دارم. من به همياری و دوستی نيکو وبه خوشروئی، به شادی همسر و فرزندان باور دارم. من به طبيعت زيبا باور دارم، به دادن تمام حق ها به ديگران همانگونه که برای خود روا ميداريد و تجربه ميکنيد باور دارم. من به آزادی انديشه ايمان دارم، به دليل، مشاهده و ملاحظه و تجربه باور دارم. من به دلگرمی های شخصی و اعتماد و ابراز پندار نيک باوردارم. اميد واثق من شامل همه بشريت ميشود. اميدوارم،هر نوع نيکی بر کسی شامل ميشود بايستی شامل همه شود. بالاتر از همه من به آزادی ايمان دارم.
مذهب انسان ها را متمدن نکرده است- انسان ها مذاهب رابصورت متمدن در آورده اند.
مذهب به نيايش خدايان خلاصه نميشود، اما رهنمودی برای بهتر زندگی کردن ميباشد، برای شادی انسان هااست. هرگز هيج انسانی نتوانسته دريابد خدا وجود دارد يا خير. هر آنچه در گذشته در مورد "خدای ما" خدايان ديگرمردمان نوشته و گفته شده بنيان و اعتبار اساسی ندارد.
کلمات بدون انديشه همانند ابر بدون باران است. اجازه بدهيد خدا شناسی را خارج از مذهب نگاه کنيم.
مذهب و سيرت اخلاقی هيچ مرز مشترکی با هم ندارند،و مذهبی نيست که بدون سيرت های اخلاقی بتواندبرآورده شود. هر آنچه که مذهب نام دارد خرافات وموهوماتی بيش نيست.
مفهوم حقيقی مذهب يعنی دادگستری. مذهب واقعی يعنی دادن حق به ديگران در مورد هر آنچه که بخود رواميداريم. مذهب واقعی يعنی ابراز وظيفه يک انسان  نسبت به انسانی ديگر، سير کردن گرسنه، پوشاندن برهنگان، دفاع از بيگناهان، و گفتن آنچه را که اعتقادداريد حقيقت است.
مذهبی که افکار والا را احترام نمی نهد،
در مدت بسيارکوتاهی، موجب استهزا و خنده همه قرار خواهد گرفت.
من به خانه و کاشانه باور دارم... من به آن خانه ايماندارم، به فاميل و واحد خوب دولت....که ارزش زيست کردن در اين دنيا را دارد. افتخار، مکان، آوازه وشهرت، جلال و شکوه، تمول، همه در اين دنيائی که شمادوستش داريد؛ خاکستر، دود و خاک هستند مگرکسی شما را دوست داشته باشد؛ مگر جائی باشد که شما بتوانيد در آنجا بازوی فرزنداندان را دور گردن خود حس کنيد، جائيکه بطور مطلق بدليل عشق ديگران مقدس و روحانی شده.
من ميگويم، مذهب، در اين دنيا، در همين جا، 
اين است که همه ما وظائف خود نسبت به ديگران را بجاآوريم،
انسان هائی که خانه ای ميسازند، با دخترانی ازدواج ميکنند که به او عشق ميورزند، به سرفرازی ازاو پرستاری ميکنند، فاميل را دوست دارند، شب ها درخانه ميمانند؛ بطور کلی، قرض های خودش راميپردازد، سعی ميکند تا چيزی را که لازم دارد بدست آورد، تمام آمال و خواسته هائی را که در ادراک اوپذيرفته شده را دنبال ميکند، قسمتی از مغزش را که سرسرا و گالری هنر های ظريفه است به نقاشی ها ومجسمه های ظريف اختصاص داده، و شامل فرو رفتگی ديگری است که به موزيک اختصاص يافته، به يک گنبد با شکوه و مجلل، کلمات پر باری که به بلندای آسمان های شکوهمند ميرسند، امروز، هر انسانی آن کند که بزرگان بخاک خفته بدست آوردند، و آن ها را به انديشه های زندگان امروز مبدل سازد، دنيا را از آنچه هست شاد تر خواهد کرد. او زنخدان شادی را در چانه شخصی که به او عشق ميورزد ايجاد خواهد نمود و خدايان را بحال خودشان خواهد گذاشت تا بهشت خويش را آنطور که ميخواهند اداره کنند.
طالع بينی با ستاره شناسی اشتباه شده است. کيما گری و هنرسياه بندی جای شيمی را گرفته. مقدر شده است تاعلوم جای مذهب را بگيرد . در برآورد من، مذهب آينده "دليل" خواهد بود.
ما مذهب حقيقت را نياز داريم، دينی که همه چيز را برحقايق بنيان نهاده باشد. اجازه بدهيد اين دنيا را دگرگون کنيم- دنيائی که ما در آن زيست ميکنيم.
من دنيا را قربانی فردی که از او چيزی نميدانم نخواهم کرد! من در اين دنيا با ترس و واهمه زندگی نخواهم کرد،
وقتی آگاه نيستم از چه چيز آن بايستی ترس داشته باشم.
من به آزادی تمام يک انسان دراين دنيا زندگی خواهم کرد.
من محصول افکارم را درو خواهم کرد، هر قدر هم که ضعيف و کوچک باشد. ..
اصرار ميورزم، شادی آخرين کلام است –
تقوا وپاکدامنی به اين معنی است، يا هر چيزی که اشک را از
صورت انسان ديگر ی پاک کند خوب است.تنها قادر مطبق طبيعت است – حقيقتی که ما ميدانيم.
من به مذهب دادگستری و نيکی ايمان دارم. من به انسانيت ايمان دارم. من به اين ايمان دارم که مفيد بودن بالاترين نوع ممکن عبادت است. انسان مفيد بهترين مردم است، انسان مفيد يک پارسای خوب است. من به ما وراءالطبيعه، استوره ها و سر و معما اهميت نميدهم، اما برای انسان اهميت قائل هستم.
کردار نيک بهترين نيايش است؛ زندگی که زندگی شودبهترين مذهب است.
من به دروغ و کذب کمترين احترامی ندارم.هيچ چيز نميتواند به اندازه يک خانه مقدس باشد،
هيچ چيز نميتواند جای يک قلب پاک را بگيرد.
کيش من اين است:
تنها شادی خوب است. جای اين شادی اينجاست.
زمان شادی هم اکنون است.
راه شاد زيستن شادکردن ديگران است.

"رابرت گرین   -  آزاد اندیش آمریکایی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر