۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

فریاد آشنا

ای وطن در غم ویرانی خاک تو و دل، رنجورم
کاش جای تو تنم همره دل، ویران بود
کاش فرهنگ و خرد در این ملک
مایه ی بازی ارباب زر و زور نبود
با دل ویران،لیکن؛
باز بر عهد خودم می مانم.
نا امیدی ره کفر است در این خاک و دیار!
پس به سان ققنوس
سوزم و باز بزایم ز تل خاکستر.
سوزم و سازم فرهنگ تو را؛
تا خرد ورزی و آزادگی رستم زال
تا دل پاک سیاووش ،یل پاک سگال
تا ته عشق به سان فرهاد،
تا جوانمردی کسری پسر نیک قباد،
و عدالت طلبی، شیوه ی آن کاوه ی آهنگر راد.
به همان غیرت آرش، سوگند؛
با همین جان و دل ویرانم
سبز، بر عهد خودم میمانم!

۱ نظر:

  1. درود رونیــک گرامی.
    شعر بسیـار زیبایی بود.

    با همین جان و دل ویرانم
    سبز، بر عهد خودم میمانم!

    پاسخحذف