بسپاریم برسنگ مزارمان تاریخ نزنند تا آیندگان ندانند بی عرضگان این برهه از تاریخ ما بوده ایم.
ای کاشهزار تیغ برهنه بر اندوه تو می نشست تا بتوانم بشارت روشنی فردا را بر فراز پلک هایت نگاه کنم اینک صدای آن یار بی دریغ گل می کند در سبزترین سکوت و گلهای هرزه را در بارش مداوم خویشدرو می کند جنگل در اندیشه های سبز تو جاری ست
…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر