۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

من آن روز را انتظار می کشم

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود بوسه است

و هر انسان برای هر انسان برادری ست.

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف ؛ زندگیست

تا من بخاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم...

روزی که تو بیایی ؛ برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که دیگر نباشم.

""احمد شاملو""

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر