۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

شیطان هم

ز خانه بدر ، از كوچه برون، تنهايي ما سوي خدا مي رفت.
در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران: انديشه رها
مي رفت.
خار آمد، و بيابان ، و سراب.
كوه آمد و ، خواب.
آواز پري : مرغي به هوا مي رفت؟
- ني ، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت.
شب مي شد و روز.
جايي، شيطان نگران: تنهايي ما مي رفت. 

"سهراب سپهری "

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر