۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

زندگی حس غریبی ست که مرغ مهاجردارد…

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
سبزه ها در بهار می رقصند ؛
من در کنار تو به آرامش می رسم.
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست،
تو را عاشقانه می بوسم،
تا با گرمی نفسهایم،
به لبانت جان دهم؛
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود،
ای همه هستی من؛
و هزاران بار خواهم گفت،
دوستت دارم را ....

۱ نظر: