۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

روزگار غریبی است ...

اگر اسم واتهامش را درنظر نگیریم ،چیزیش عوض نمی شود 
می کشند ومی کشند ومی کشند ...
چه قصابخانه ای است این دنیای بشریت !
اما قربانی اصلی ،انسان اندیشمند ،انسان آزاده ،هیچ کجا درخانه خودش نیست ،
همه جا تنهاست ،همه جا دراقلیت محض است.

چگونه می توان برای جهان نوین طرحی ارائه داد
درحالی که تعصب مجالی به اندیشه نمی دهد ؟

چگونه می توان دستی به برادری پیش برد
وقتی که تو وجود مرا نجس می شمری ؟
 
چگونه می توانم درکنار تو حقی برای خودم قائل باشم
وقتی که تو خود را مولا وصاحب من میدانی وخون مرا حلال می شناسی ؟
 
چگونه می توان درحق وناحق سخن من عادلانه قضاوت کنی ،
تو که پیشاپیش قبل از ان که من لب به سخن باز کرده باشم
مرا به کفر وزندقه متهم کرده ای ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر